جدول جو
جدول جو

معنی غنچه نشستن - جستجوی لغت در جدول جو

غنچه نشستن(دَ گُ تَ)
غنچه خسپیدن. نشستن در حال فراهم کردن دست و پای خود، و این هنگام تأمل و تفکر باشد:
فصل گل میگذرد بی قدح و جام مباش
غنچه منشین گره خاطر ایام مباش.
صائب (از بهار عجم) (آنندراج).
رجوع به غنچه خسپیدن شود
لغت نامه دهخدا
غنچه نشستن
خفتن کسی در حالیکه دست و پای خود را جمع کرده باشد (در وقت تامل و تفکر)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ گُ دَ)
کنایه از جمع شدن و گرد آمدن و فراهم آمدن، و با لفظدهان (یا دهن) و کف نیز استعمال میشود:
نقد ما چون زر گل در طبق افلاک است
کف ما غنچه نگردد چوشود صاحب مال.
شفیع اثر (از بهار عجم ذیل غنچه بودن).
، کنایه از خویش را فراهم آوردن. خود را جمع کردن، متأمل شدن. (بهار عجم) (آنندراج). تأمل و تفکر. و رجوع به غنچه شدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ کَ / کِ دَ)
کنایه از غنچه آفریدن. (آنندراج). آفریدن و ایجاد غنچه:
جان فدای دهنت باد که در باغ وجود
چمن آرای جهان خوشتر ازین غنچه نبست.
حافظ (از آنندراج).
به تکلیف بهاران شاخسارم غنچه می بندد
اگر در دست من میبود اول بار میبستم.
صائب تبریزی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غنچه گشتن
تصویر غنچه گشتن
کنایه از جمع شدن و گرد آمدن و فراهم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنچه بستن
تصویر غنچه بستن
تولید غنچه شدن در گل و درخت، غنچه آفریدن
فرهنگ لغت هوشیار